بیست و هفتم
اسفند
نود وهفت
احتمالا دیگه نتونم دیگه پستی بزارم این طرف سال.سال عجیب و غریبی بود.یک عالمه حرف و حدیث و ناراحتی و گاهی هم شادی.این روزشمارا که روی اعصابتون بود چند تا دلیل داره که احتمالا ادامه هم بدم.اولش یه روزشمار بود برای یک روز بسیار مهم برای من.من فقط یکبار این روز رو فراموش کردم و بعدش خیلی رنج کشیدم و هنوز هم.
بعدش دیدم خیلی از کارها رو میتونم اینطوری به یاد بیارم.
با خودم قرار گذاشتم هرز نویسی نکنم.در واقع هر بار که حس نوشتن و اینجا بروز میدم یه داستان رو دارم نابود میکنم.این و محمد بهم گفت.باید شبی هزار کلمه بنویسم البته هدفمند.دارم سعی میکنم که اینکار و بکنم.ولی از این جا هم نمی تونم دل بکنم.در نهایت باید یه کاری میکردم و نتیجه این شد که این مدلی ادامه بدم مگر اینکه چیز خاصی و باید بنویسم مثل امشب.
به جرات میتونم بگم بیش از یک دهه است که از عید و تعطیلی هاش دل خوشی ندارم حتی با اونکه خیلی از سفر های خوب این سال هام رو توی عید رفتم.
هیچ هیجانی برای اومدنش ندارم و امسال هم بیشتر بیشتر.
فکر و خیال رفتن و نزدیک شدن به موعدش هر روز بیشتر من و درگیر خودش میکنه و این عید فقط باعث میشه روزهای بیشتری و مجبور باشم که بهش فکر کنم و این ازارم میده.
این روزها اونقدر میرم تو خودم که انگار عالم و ادم فهمیدن.اکثر رفقا با ذکر این جمله که تو دیگه مثل قبل نیستی بهم یادواری میکنن که چیزی داره تو مخم میگذره.یه سری اتفاق ها هم هست که به کسی نمیشه گفت و باید هی بریزم تو خودم و نتیجه این میشه که مدام باید با خودم حرف بزنم و مکالمه کنم.و در نهایت به هیچ نتیجه ای نمیرسم.
کلا که مثل همیشه حالم خوب نیست.لعنت به این روزهایی که بلاتکلیفی به ادم میکنه.لعنت
برای همه سال پیش رو سال خوبی و لبخند و سفر باشه .
مواظب خوبی هاتون باشید.
درباره این سایت